داستان کوتاه بازی الک دولک

داستان کوتاه بازی الک دولک
شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک می‌گذراندند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه خیاط هم در کوزه افتاد

داستان کوتاه خیاط هم در کوزه افتاد
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می‌مرد و او را به گورستان می‌بردند از جلوی دکان خیاط می‌گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار

داستان کوتاه ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار
توماس ساعت دو بعد از ظهر از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان‌قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بادیه‌نشین و اسب اصیل

داستان کوتاه بادیه‌نشین و اسب اصیل
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قمپز در کردن

داستان کوتاه قمپز در کردن
قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپُر به‌نام قمپوز کوهی که دولت امپراطوری عثمانی در جنگ‌های با ایران مورد استفاده قرار می‌داد. این توپ اثر تخریبی نداشت. زیرا گلوله در آن به‌کار نمی‌رفت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هفت خط بودن

داستان کوتاه هفت خط بودن
ما معمولا عادت داریم در توصیف اشخاص زیرک و باهوش و اکثرا رند و مکار از اصطلاح «آدم هفت خط» استفاده کنیم! اما چرا؟ روایتی درمورد ریشه‌ی تاریخی اصطلاح «هفت خط» وجود دارد.
دنباله‌ی نوشته