جانوران مهره‌دار - گونه‌های خانواده‌ی گیش‌ماهیان (بخش دوم)

جانوران مهره‌دار - گونه‌های خانواده‌ی گیش‌ماهیان (بخش دوم)
خانواده‌ی گیش‌ماهیان Carangidae، خانواده‌ای از راسته‌ی گیش‌ماهی‌سانان و از رده‌ی پرتوبالگان هستند. در این نوشته که به بخش دوم خانواده‌ی گیش‌ماهیان می‌پردازد با ۳۰ گونه (از ۶۰ گونه) آشنا می‌شویم.
دنباله‌ی نوشته

جانوران مهره‌دار - گونه‌های خانواده‌ی گیش‌ماهیان (بخش نخست)

جانوران مهره‌دار - گونه‌های خانواده‌ی گیش‌ماهیان (بخش نخست)
خانواده‌ی گیش‌ماهیان Carangidae، خانواده‌ای از راسته‌ی گیش‌ماهی‌سانان و از رده‌ی پرتوبالگان هستند. در این نوشته که به بخش نخست خانواده‌ی گیش‌ماهیان می‌پردازد با ۳۰ گونه (از ۶۰ گونه) آشنا می‌شویم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کلک کسی را کندن

داستان کوتاه کلک کسی را کندن
معنی و مفهوم استعاری مثل «کلک کسی را کندن» موقعی به‌کار می‌رود که شخصی را از بین برده یا از جایی که در آن کار می‌کرده اخراج کرده باشند. در چنین موارد و نظایر آن گفته می‌شود: بالاخره کلکش را کندند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دو قورت و نیمش هم باقیه

داستان کوتاه دو قورت و نیمش هم باقیه
چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همه‌ی جهان و موجودات آن و همه‌ی زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ارزشش را دارد

داستان کوتاه ارزشش را دارد
در جنگ جهانی اول یکی از سربازان به محض این‌که دید دوست صمیمی‌اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حضرت سلیمان و عزرائیل

داستان کوتاه حضرت سلیمان و عزرائیل
گویند بامداد روزی مردی وحشت‌زده خدمت سلیمان پیامبر رسید. حضرت سلیمان دید از شدت ترس رویش زرد و لبانش کبود گشته، سوال کرد: ای مرد مومن! چرا چنین شدی؟ سبب ترس تو چیست؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه باد آورده را باد می‌برد

داستان کوتاه باد آورده را باد می‌برد
در زمان پادشاهی خسرو پرویز، ایرانیان شهر اسکندریه در کشور مصر را محاصره کردند. رومیان در صدد نجات دادن ثروت شهر بر آمدند و آن را در چند کشتی نهادند. اما باد مخالف وزید و کشتی‌ها را به جانب ایرانیان راند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مرا بغل کن

داستان کوتاه مرا بغل کن
روزی زنی روستایی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده‌ی موتورسیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه درسی که از یک سگ آموختم

داستان کوتاه درسی که از یک سگ آموختم
سال‌ها پیش مدتی را در جایی بیابان‌گونه به‌سر بردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد؛ یک محوطه‌ی بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن...
دنباله‌ی نوشته