داستان کوتاه امیرکبیر و جهل مردم

داستان کوتاه امیرکبیر و جهل مردم
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عاقبت یک دزد نمک‌شناس

داستان کوتاه عاقبت یک دزد نمک‌شناس
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ می‌زدند. در حین صحبت‌های‌شان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدم‌هایى معمولى سر و کار داریم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه قضای حاجت ناصرالدین شاه در سفر فرنگ

داستان کوتاه قضای حاجت ناصرالدین شاه در سفر فرنگ
نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت، در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه از او پذیرایی شد. بعد از مراسم شام، اعلی‌حضرت سلطان صاحبقران به قضای حاجتش نیاز افتاد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه وصیت‌ها و خواسته‌های عجیب اسکندر

داستان کوتاه وصیت‌ها و خواسته‌های عجیب اسکندر
پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت‌های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه برخورد کریم خان زند با مرد چاپلوس

داستان کوتاه برخورد کریم خان زند با مرد چاپلوس
کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان می‌نشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند. روزی مرد حیله‌گری پیش او آمد. همین که به حضور او رسید چنان اشک از دیده فرو ریخت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عمو سبزی‌فروش

داستان کوتاه عمو سبزی‌فروش
داستانی که در زیر نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت احمدشاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای دکتر جلال گنجی فرزند مرحوم سالار معتمد گنجی نیشابوری نقل کرده‌اند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه طلبه‌ی جوان و دختر فراری

داستان کوتاه طلبه‌ی جوان و دختر فراری
شب هنگام محمد باقر - طلبه‌ی جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه‌ی بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یک آشی برات بپزم، که یک وجب روش روغن باشه

داستان کوتاه یک آشی برات بپزم، که یک وجب روش روغن باشه
ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد. رجال مملکت هم برای تهیه‌ی آش جمع می‌شدند و هر یک کاری انجام می‌دادند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شاهین و چنگیز خان مغول

داستان کوتاه شاهین و چنگیز خان مغول
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیر و کمان‌شان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق‌تر و بهتر بود.
دنباله‌ی نوشته