داستانکهای فرق عشق و هوس، کیفیت روزه، وینستون چرچیل و رانندهی تاکسی، ابوسعید ابوالخیر و آسیابان، میرزا رضا کرمانی و ناصرالدین شاه، شغال و پیرزن، فتیلهی خشم و...
داستانکهای مرد فقیر و کرههای گرد، دیدن سفیدیها و خوبیها، من و روان پزشک، سخنرانی ابوسعید ابوالخیر، غرور عابد، مراتب ایمان، کوکاکولا و اعراب، انعام بیل گیتس و...
داستانکهای مدیریت خشم، دکتر حسابی و جهان سوم، حاضرجوابی کودک، چپق اول تا سوم، الاغ و چاه، موهای سفید مادر، توکل، فروتنی، بهلول و خلیفه و اکثریت نادان و اقلیت خائن
ایامی که شیخ ابوسعید ابوالخیر (عارف و شاعر نامدار ایرانی سدهی چهارم و پنجم هجری قمری) در نیشابور بود، شهر نیشابور محتسبی داشت مقتدر و سختگیر و در عین حال منکر شیخ ابوسعید.
ابوسعید ابوالخیر با پیری در حمام بود. پیر از گرمای دلکش و هوای خوش حمام فصلی تمام گفت. ابوسعید گفت: میدانی چرا این جایگاه خوش است؟ پیر گفت: چون شیخی مثل تو در این حمام است.
گویند شیخ ابوسعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت كعبه رود. با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مركبی نداشت، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران میكرد.