داستان کوتاه مخترع کم توقع شطرنج

داستان کوتاه مخترع کم توقع شطرنج
در افسانه‌ها آمده است که مخترع شطرنج، بازی اختراعی خود را نزد حاکم منطقه برد و حاکم اختراع هوشمندانه‌ی وی را بسیار پسندید، تا آن حد که به او اجازه داد تا هر چه به‌عنوان پاداش می‌خواهد، طلب کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه رضاشاه و نابینای مادرزاد

داستان کوتاه رضاشاه و نابینای مادرزاد
روزی رضاشاه و هیات همراه با ماشین جیپ در حال حرکت به‌سوی جنوب بود که سر راه از یزد رد می‌شود و می‌بیند که مردم زیادی در آن‌جا گرد هم جمع شده‌اند. رضاشاه به جلو می‌رود و از حاضرین می‌پرسد که چه خبر شده؟
دنباله‌ی نوشته

مرکز تاریخی شهر سبز - میراث ازبکستان

مرکز تاریخی شهر سبز - میراث ازبکستان
شهر سبز که در گذشته «کِش» یا «کیش» نامیده می‌شد، یکی از کهن‌ترین شهرهای آسیای میانه است. هسته‌ی مرکزی این شهر در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده‌ است. شهر سبز زادگاه «تیمور گورکانی»...
دنباله‌ی نوشته

ساختمان موزه‌ی شهر بروکسل - میراث بلژیک

ساختمان موزه‌ی شهر بروکسل - میراث بلژیک
ساختمان موزه‌ی شهر بروکسل در شمال میدان «گراند پلاس» و روبروی ساختمان شهرداری بروکسل یا تالار شهر بروکسل جای گرفته است. این موزه به تاریخ و فرهنگ مردم شهر بروکسل و پیشرفت‌های آن...
دنباله‌ی نوشته

ساختمان شهرداری بروکسل - میراث بلژیک

ساختمان شهرداری بروکسل - میراث بلژیک
ساختمان شهرداری بروکسل یا تالار شهر بروکسل، در جنوب میدان «گراند پلاس» و روبروی ساختمان موزه‌ی شهر بروکسل جای گرفته است. این ساختمان از دیدگاه بزرگی، شکوه معماری و زیبایی‌های نمای آن...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مصاحبه‌ی استخدامی

داستان کوتاه مصاحبه‌ی استخدامی
مصاحبه کننده: در هواپیمایی ۵۰۰ عدد آجر داریم، ۱ عدد آن‌ها را از هواپیما به بیرون پرتاب می‌کنیم. الان چند عدد آجر داریم؟ متقاضی: ۴۹۹ عدد! مصاحبه کننده: سه مرحله‌ی قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تفاوت میان دانستن و توانستن

داستان کوتاه تفاوت میان دانستن و توانستن
وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه‌ی اسپانیا به افتخارش مهمانیِ مفصلی ترتیب داد. درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای، هیچ کار مهمی نیست.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فقط سرد بود

داستان کوتاه فقط سرد بود
داشتم برگه‌های دانشجوهامو صحیح می‌کردم. یکی از برگه‌های خالی حواسمو به خودش جلب کرد. به هیچ کدام از سوال‌ها جواب نداده بود. فقط زیر سوال آخر نوشته بود: نه بابام مریض بوده، نه مامانم.
دنباله‌ی نوشته