داستان کوتاه شگرد پسرک در مقابل نادرشاه افشار

داستان کوتاه شگرد پسرک در مقابل نادرشاه افشار
زمانی که نادرشاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشت، در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟ قرآن. از کجای قرآن؟ انا فتحنا. نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انشای پسرک دبستانی درباره‌ی ازدواج

داستان کوتاه انشای پسرک دبستانی درباره‌ی ازدواج
موزو انشا: عزدواج! هر وقت من یک کار خوب می‌کنم، مامانم به من می‌گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می‌گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده‌ام و مامانم قول پنج‌تایش را به من داده است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زن نژادپرست و مرد سیاه‌پوست

داستان کوتاه زن نژادپرست و مرد سیاه‌پوست
یک زن تقریبا پنجاه ساله‌ی سفیدپوست به صندلیش رسید و دید مسافر کنارش یک مرد سیاه‌پوست است. با لحن عصبانی مهمان‌دار پرواز را صدا کرد. مهمان‌دار از او پرسید مشکل چیه خانم؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه الاغ مرده و فکر اقتصادی

داستان کوتاه الاغ مرده و فکر اقتصادی
چاک از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاک آمد و گفت: متاسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه اعتماد به نفس مدیر ورشکسته

داستان کوتاه اعتماد به نفس مدیر ورشکسته
مدیر شرکتی روی نیمکتی در پارک نشسته بود و سرش را بین دستانش گرفته بود و به این فکر می‌کرد که آیا می‌تواند شرکتش را از ورشکستگی نجات دهد یا نه. بدهی شرکت خیلی زیاد شده بود...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه وقتى صداقت یک روباه زیر سوال می‌رود

داستان کوتاه وقتى صداقت یک روباه زیر سوال می‌رود
یکی از کانال‌های خارجی یک برنامه‌ی مستند حیات وحش را پخش می‌کرد. یک گروه محقق یک سری لاشه‌ی مرغ را داخل یک توری گذاشته بودند و چند گودال به فاصله‌های ۱۰-۲۰ متر از هم حفر کرده بودند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه موقع رقص من هم می‌شه

داستان کوتاه موقع رقص من هم می‌شه
خر و اشتری به دور از آبادی به‌طور آزادانه باهم زندگی می‌کردند. نیمه‌شبی در حال چریدن، حواس‌شان نبود که ناگهان وارد آبادی انسان‌ها شدند. شتر چون متوجه خطر شد، رو به خر کرد و گفت...
دنباله‌ی نوشته