داستان کوتاه شروع آدلف هیتلر و کشتار میلیون‌ها یهودی

داستان کوتاه شروع آدلف هیتلر و کشتار میلیون‌ها یهودی
یک روز صبح در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی ۸ ساله بودم، لباس‌هایم هم آن‌قدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه‌ی‌مان هم که یک اتاق کوچک بود. من و خواهر و برادر و مادرم زندگی می‌کردیم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دستور نادرشاه برای ساکت کردن قورباغه‌ها

داستان کوتاه دستور نادرشاه برای ساکت کردن قورباغه‌ها
نادرشاه افشار جنگ‌های زیادی با امپراطوری روسیه و امپراطوری عثمانی داشت. در جریان یکی از این جنگ‌ها در سرحدات شمالی ایران، جنگ به بن‌بست رسید و هیچ یک از طرفین نمی‌خواست خود را شکست خورده بداند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه محمدکریم و ناپلئون بناپارت

داستان کوتاه محمدکریم و ناپلئون بناپارت
بعد از مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسوی‌ها در مصر و شکست او، قرار براعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت: سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای وطنش مبارزه می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هلاکوخان و خلیفه‌ی عباسی

داستان کوتاه هلاکوخان و خلیفه‌ی عباسی
هلاکوخان سردار مغول بر سر خلیفه‌ی عباسی فریاد زد: در هر اتاق از این قصر، ده کنیزک نازک بدن خزیده‌اند. مگر تو چند زن می‌توانی اختیار کنی؟ در مطبخت چند خوالیگر، طعام می‌پزند؟
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه فواره چون بلند شود، سرنگون شود

داستان کوتاه فواره چون بلند شود، سرنگون شود
هنگامی که هارون الرشید خلیفه‌ی دولت عباسی بود، وزیر کارآمد و با ذکاوتی به نام جعفر برمکی داشت، که خیلی مورد توجه و علاقه‌ی هارون الرشید بود. یک روز هارون الرشید با جعفر برمکی...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پاشنه‌ی آشیل

داستان کوتاه پاشنه‌ی آشیل
آشیل نام فردی از فرماندهان بزرگ کشور یونان بوده که وقتی پا به جهان گذاشته، مادرش او را از پاشنه‌ی پایش گرفته و کل بدن کودک را در یک شط افسانه‌ای فرو کرده است. به این وسیله او قصد داشت...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پیشگویی کشته شدن ناصرالدین شاه

داستان کوتاه پیشگویی کشته شدن ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه قاجار در ۲۵ تیر سال ۱۲۱۰، در روستای کهنمو در نزدیکی اسکو یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی زاده و در ۱۲ اردیبهشت سال ۱۲۷۵ و در ۶۵ سالگی به‌دست میرزا رضا کرمانی در شهر ری کشته شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه زندگی واقعی و اسکندر مقدونی

داستان کوتاه زندگی واقعی و اسکندر مقدونی
اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا ناحیه‌ی خراسان) حمله می‌کند. ولی با کمال تعجب مشاهده می‌کند که دروازه‌ی آن شهر باز است و با این‌که خبر آمدن او در شهر پیچیده بود...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه پادشاه ایران فرورتیش و ارزش نان

داستان کوتاه پادشاه ایران فرورتیش و ارزش نان
نیمروز بود کشاورز و خانواده‌اش برای ناهار خود را آماده می‌کردند. یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده‌اند. چادری سفیدرنگ هم در آن‌جا بود که فکر می‌کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه یک مرد واقعی و یک مسلمان واقعی

داستان کوتاه یک مرد واقعی و یک مسلمان واقعی
می‌گویند وقتی رضاشاه تصمیم گرفت بانک ملی را تاسیس کند، برای بازاری‌ها پیغام فرستاد که از بانک ملی اوراق قرضه بخرند. هیچ‌کدام از تجار بازار حاضر به این کار نشد.
دنباله‌ی نوشته