روزی روزگاری در زمان حکومت عباسیان، مرد عربی در نزد حاکم عزیز و دوستداشتنی بود، به همین دلیل خدمهای به رابطهی حاکم و مرد عرب حسادت میکرد و در نظر داشت مرد عرب را از چشم حاکم بیاندازد.
ابوایوب مرزبانی وزیر منصور، هرگاه به محضر منصور فرا خوانده میشد، رنگ میباخت و میلرزید و هنگامی که بیرون میآمد، رنگ به چهرهاش برمیگشت. وی را گفتند: با آنکه بسیار نزد خلیفه روی...
در روزگاران قدیم، هنگامی که ابوعلی سینا دانشمند و پزشک مشهور ایرانی از این شهر به آن شهر میرفت و از ظلم و ستم پادشاهان در فرار بود، در سر راهش به شهر زیبای همدان رسید.
در سال بیست و سوم سلطنت جائو، لائوتزه دریافت که جنگ منجر به ویرانی زادگاهش میشود. از آنجا که سالها به مراقبه دربارهی جوهر زندگی پرداخته بود، میدانست گاهی لازم است آدم عمل کند.
کیومرث پادشاه قدرتمند افسانهای ایران که از دلاوریهای او در شاهنامه هم یاد شده، روزی به قصد کشورگشایی، سپاهیانش را رهسپار مرزهای ایران کرد. سپاهیان بعد از یک راهپیمایی طولانی...
زمانی که اسلام دین تازهای بود و تعداد مسلمانان در شهر مکه هنوز کم بود، کافران مردم تازه مسلمان شده را از هر راهی که میتوانستند مورد آزار و اذیت قرار میدادند تا از دین و آیین جدید خود دست بردارند.
در زمان پادشاهی ابراهیم ادهم این مرد عارف و خداپرست یک روز با خود فکر کرد که اگر بخواهد پادشاه عادی باشد و با عدل و انصاف بر مردم حکومت کند، ممکن است از عبادت و بندگی خدا عقب بماند.
در روزگاران قدیم پادشاهی به نام داریوش اول بر ایران حکومت میکرد. در زمان او اختلافاتی بین دولت ایران و یونان درگرفت. داریوش اول با سپاهیانش بهطرف یونان حرکت کرد و توانست...
پس از شاه عباس دوم صفوی، پسر بزرگش شاه سلیمان بر تخت سلطنت نشست. وی وزیر توانمند و کاردانی به نام شیخ علیخان زنگنه داشت که فرمانروای حقیقی ایران بهشمار میرفت.
روزی روزگاری، در زمانی که اعراب تازه ایران را فتح کرده بودند و دین اسلام تازه وارد ایران شده بود، مسلمانان عرب خیلی دوست داشتند بر ایران که سرزمین آباد و خوش آب و هواتری بود حکومت کنند.