هلاکوخان سردار مغول بر سر خلیفهی عباسی فریاد زد: در هر اتاق از این قصر، ده کنیزک نازک بدن خزیدهاند. مگر تو چند زن میتوانی اختیار کنی؟ در مطبخت چند خوالیگر، طعام میپزند؟
هنگامی که هارون الرشید خلیفهی دولت عباسی بود، وزیر کارآمد و با ذکاوتی به نام جعفر برمکی داشت، که خیلی مورد توجه و علاقهی هارون الرشید بود. یک روز هارون الرشید با جعفر برمکی...
آشیل نام فردی از فرماندهان بزرگ کشور یونان بوده که وقتی پا به جهان گذاشته، مادرش او را از پاشنهی پایش گرفته و کل بدن کودک را در یک شط افسانهای فرو کرده است. به این وسیله او قصد داشت...
ناصرالدین شاه قاجار در ۲۵ تیر سال ۱۲۱۰، در روستای کهنمو در نزدیکی اسکو یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی زاده و در ۱۲ اردیبهشت سال ۱۲۷۵ و در ۶۵ سالگی بهدست میرزا رضا کرمانی در شهر ری کشته شد.
اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا ناحیهی خراسان) حمله میکند. ولی با کمال تعجب مشاهده میکند که دروازهی آن شهر باز است و با اینکه خبر آمدن او در شهر پیچیده بود...
نیمروز بود کشاورز و خانوادهاش برای ناهار خود را آماده میکردند. یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زدهاند. چادری سفیدرنگ هم در آنجا بود که فکر میکنم پادشاه ایران در میان آنان باشد.
میگویند وقتی رضاشاه تصمیم گرفت بانک ملی را تاسیس کند، برای بازاریها پیغام فرستاد که از بانک ملی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجار بازار حاضر به این کار نشد.
شیرین ملقب به ام رستم، دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند (از خاندان باوندیان) در مازندران و همسر فخرالدولهی دیلمی بود. او پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید.
شبی سلطان محمود غزنوی تنها و با لباس مبدل در شهر میگشت که به گروهی از دزدان برخورد کرد. دزدان وقتی او را دیدند از او پرسیدند کیستی؟ سلطان محمود گفت: من هم مثل شما هستم و برای دزدی گشت میزنم.
این ماجرای واقعی در مورد شخصی بهنام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، طلبه در مدرسهی مروی تهران بوده و ظاهرا آدم بسیار فقیری بوده است. یک روز نظرعلی به ذهنش میرسد که برای خدا نامهای بنویسد.