داستان کوتاه نشان و گاو وحشی

داستان کوتاه نشان و گاو وحشی
مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس آمریکا می‌رود و به صاحب سالخورده‌ی آن می‌گوید: باید دامداری‌ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدر بازدید کنم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انشایی درباره‌ی مرگ و زندگی

داستان کوتاه انشایی درباره‌ی مرگ و زندگی
معلمی از دانش‌آموزانش خواست تا در مورد زندگی و مرگ انشا بنویسند. آنچه در ادامه آمده انشای یکی از دانش‌آموزان است و طوری معلم را تحت تاثیر قرار داد که...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه تخم گذاردن

داستان کوتاه تخم گذاردن
تاجر جوانی از گرفتن عیال ابا و امتناع می‌نمود و چون سبب از وی جویا شدند، گفت: زن‌ها سر نگهدار نیستند و اگر انسان چیزی در دل داشته باشد و به ایشان بگوید، فورا رفته و به سایرین بروز می‌دهند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نردبان پله پله

داستان کوتاه نردبان پله پله
تاجری در زمان‌های قدیم از تهران مسافرت کرده، به اسلامبول می‌رفت. چون به قزوین رسید، یکی از غلام‌های او محبوب نام، ناخوش شد. او را در خانه‌ی یکی از دوستان قزوینی خود گذاشت که پس از خوب شدن...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه حکمت‌آموزی شاه

داستان کوتاه حکمت‌آموزی شاه
شاعری نزد پادشاهی رفت و قصیده‌ای را که در مدح او ساخته بود، خواند. قصید بسیار پسند واقع شده و شاه به او گفت: آیا ترجیح می‌دهی که سیصد تومان صله‌ی این قصیده را به تو بپردازم...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه دروغگوترین اشخاص

داستان کوتاه دروغگوترین اشخاص
سه نفر رهگذر دیناری پیدا کرده، خواستند آن را مابین خود تقسیم نمایند. یکی از آن‌ها گفت: رفقا بیایید یک کاری بکنیم. گفتند: چه کار؟ گفت: هر یک از ما یک دروغی می‌گوییم، دروغ هر کس که بزرگتر شد...
دنباله‌ی نوشته