داستان کوتاه شریک حیله‌گر و شریک ساده

داستان کوتاه شریک حیله‌گر و شریک ساده
در زمان‌های نه چندان دور، در یک شهر کوچک دو شریک که یکی حیله‌گر و زرنگ و دیگری بسیار ساده و بی‌آلایش بود زندگی می‌کردند. این دو شریک، بازرگان بوده و برای تجارت به شهرهای مختلف می‌رفتند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

داستان کوتاه عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
مردی پارسا به بازار شهر رفت و گاوی خرید و به‌سوی خانه‌اش بازگشت. گاو، درشت و چالاک بود. برای همین در میان راه، دزدی هوس کرد که آن را تصاحب کند. لذا سایه به سایه‌ی مرد پارسا به‌راه افتاد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شهادت درخت

داستان کوتاه شهادت درخت
در زمان‌های گذشته، در شهر طبرستان یک قاضی عادل به‌نام ابوالعباس رویانی زندگی می‌کرد، که بسیار هوشیار و با درایت بود و به همین خاطر حکم‌های عادلانه‌ای نیز می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه کشاورز و مکر دزدان

داستان کوتاه کشاورز و مکر دزدان
کشاورز فقیری برغاله‌ای را از شهر خرید. همان‌طور که با بزغاله به‌سمت روستای خود باز می‌گشت، تعدادی از اوباش شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله‌ی آن فرد را بگیرند می‌توانند برای خود جشن بگیرند.
دنباله‌ی نوشته