خانوادهی دهانلانهماهیان Apogonidae، خانوادهای از راستهی پیشانیپرورسانان و از ردهی پرتوبالگان هستند. در این نوشته که به بخش سوم خانوادهی دهانلانهماهیان میپردازد...
خانوادهی دهانلانهماهیان Apogonidae، خانوادهای از راستهی پیشانیپرورسانان و از ردهی پرتوبالگان هستند. در این نوشته که به بخش دوم خانوادهی دهانلانهماهیان میپردازد...
خانوادهی دهانلانهماهیان Apogonidae، خانوادهای از راستهی پیشانیپرورسانان و از ردهی پرتوبالگان هستند. در این نوشته که به بخش نخست خانوادهی دهانلانهماهیان میپردازد...
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک. اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کفش.
پنجاه و دو سالمه، هشتاد و یکی کار دارم. این را مادرم گفت، رمز کارت عابر بانکش بود. از روی کتاب قبلیام روشی برای خودش پیدا کرده بود که اعداد را حفظ کند. خندیدم و کارت را گرفتم که از حسابش پول جابجا کنم.
پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود. شیوانا همراه با تعدادی از جوانان برای شکار پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند. اما پلنگ خودش را نشان نمیداد و دایم از تلهی شکارچیان میگریخت.
روزی سوار یک تاکسی شدم تا به فرودگاه بروم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی میکردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی محکم ترمز گرفت.
پادشاهی در منطقهای سرسبز و شاداب حکمرانی میکرد. روزی بیمار شد و طبیبان از درمان بیماریاش عاجز ماندند و از شاه عذر خود را خواستند که از دستشان کاری ساخته نیست.
یک روز خانوادهی لاکپشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاکپشتها بهصورت طبیعی در همهی موارد یواش عمل میکنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن.
امروز سوار یه تاکسى شدم. صد متر جلوتر یه خانمى کنار خیابون ایستاده بود. رانندهى تاکسى بوق زد و خانم رو سوار کرد. چند ثانیه گذشت. راننده تاکسى: چقدر رنگِ رژتون قشنگه.