داستان کوتاه واکنش ناصرالدین شاه در نخستین مواجهه با پنکه

داستان کوتاه واکنش ناصرالدین شاه در نخستین مواجهه با پنکه
ناصرالدین شاه قاجار در سومین سفرش به اروپا از کارخانه‌ها و مراکز صنعتی دیدار کرد. وی در آلمان برای نخستین بار در یک کارخانه‌ی تولید وسایل برقی، پنکه دید که البته مدتی قبل در اروپا اختراع شده بود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه گر نگهدار من آنست که من می‌دانم

داستان کوتاه گر نگهدار من آنست که من می‌دانم
آقامحمدخان قاجار در دوران سلطنت خویش، دو بار به جنگ روس‌ها و فتح گرجستان شتافت. بار اول در سال ۱۰۲۹ هجری قمری با شصت هزار سپاهی به گرجستان عزیمت کرد و هراکلیوس، فرماندار آن‌جا را...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه وقتی سفارت انگلیس بانی روضه می‌شود

داستان کوتاه وقتی سفارت انگلیس بانی روضه می‌شود
سفارت عثمانی در ایران از نظر تبادل فرهنگ بین سنی و شیعه بسیار اهمیت داشت. اما برخی سعی در برهم زدن روابط این دو کشور داشتند. در زمان قاجار در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران مسجد کوچکی وجود داشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه رستوران رفتن کمال الملک در اروپا

داستان کوتاه رستوران رفتن کمال الملک در اروپا
کمال الملک نقاش چیره‌دست ایرانی (دوران قاجار) برای آشنایی با شیوه‌ها و سبک‌های نقاشان فرنگی به اروپا سفر کرد. زمانی که در پاریس بود فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه جوانمردی پوریای ولی

داستان کوتاه جوانمردی پوریای ولی
هنگام سحر و اذان، در تاریک و روشن بامداد، مردی تنومند و بلند قامت از خانه‌ای بیرون آمد و قدم در کوچه‌ای تنگ نهاد. از میان دیوارهای کوتاه و بلند شهر گذشت و به مسجد آن شهر نزدیک شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه ناصرالدین شاه و کریم شیره‌ای

داستان کوتاه ناصرالدین شاه و کریم شیره‌ای
ناصرالدین شاه به کریم شیره‌ای گفت: نام ابلهان عمده تهران را بنویس! کریم گفت: به شرط آن‌که نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی! شاه به کریم شیره‌ای قول داد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه بهرام ساسانی و آب‌فروش

داستان کوتاه بهرام ساسانی و آب‌فروش
در زمان ساسانیان مردی در تیسفون زندگی می‌کرد که بسیار میهمان‌نواز بود و شغلش آب‌فروشی بود. روزی بهرام پنجم شاهنشاه ساسانی با لباسی مبدل به در خانه‌ی این مرد می‌رود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه سرنوشت عجیب آدولف هیتلر

داستان کوتاه سرنوشت عجیب آدولف هیتلر
روزی روانپزشک بیمارستان نظامی شهر پازه‌ والک در شمال آلمان متوجه شد اکثر سربازان تحت درمان او تمارض می‌کنند تا دوباره به میدان نبرد اعزام نشوند، اما ماجرای یک کمک سرجوخه‌ی نابینا فرق می‌کرد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انگشتر الماس و عدالت کریم خان زند

داستان کوتاه انگشتر الماس و عدالت کریم خان زند
در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به‌نام «شوکت» در زمان کریم خان زند زندگی می‌کرد. انگشتر الماس بسیار گران‌قیمتی ارث پدر داشت، که نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی کسی را سرمایه‌ی خرید آن نبود.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه صلاح‌الدین و انگشتر کمال

داستان کوتاه صلاح‌الدین و انگشتر کمال
روزی صلاح‌الدین ایوبی فرمانده‌ی مسلمانان در جنگ‌های صلیبی، به‌خاطر کمبود بودجه‌ی نظامی نزد شخص ثروتمندی رفت تا شاید بتواند پولی برای ادامه‌ی جنگ‌هایش بگیرد.
دنباله‌ی نوشته