داستان کوتاه زیان باسوادی

داستان کوتاه زیان باسوادی
گویند در گذشته‌ی دور، در جنگلی شیر حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود و خر هم نماینده‌ی حیوانات در دستگاه حاکم بود. با وجود ظلم سلطان، تایید خر و حیله‌ی روباه، همه‌ی حیوانات جنگل را رها کرده و فراری شدند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه میرداماد و نکیر و منکر

داستان کوتاه میرداماد و نکیر و منکر
نقل است که حضرت میرداماد وقتی از این جهان رخت بربست و به سرای باقی شتافت، شباهنگام اول قبر، نکیر و منکر به بالینش آمدند و از او در مورد خدایی که می‌پرستیده، سوال کردند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عیادت مرد ناشنوا از همسایه

داستان کوتاه عیادت مرد ناشنوا از همسایه
ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره‌ی ناشنوایی‌اش چیزی بگوید و برای آن‌که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی‌شنود، باید از پیش پرسش‌های خود را طراحی کند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه شهادت پیرزن در دادگاه

داستان کوتاه شهادت پیرزن در دادگاه
پیرزنی را برای شهادت به دادگاهی دعوت کرده بودند. نماینده دادستان رو به پیرزن شاهد کرد و گفت: شما می‌دانید من کی هستم؟ حاج خانم فرمودند: بله پسرم. شما فرزند عمه نرگس سبزی‌فروش هستی.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه مریض و پزشک و بازرس

داستان کوتاه مریض و پزشک و بازرس
روزی مریضی برای نشان دادن مریضی خود به مطب پزشک فوق‌متخصص مراجعه کرد. منشی پزشک به او گفت: شما وقت قبلی نگرفته‌اید و کارتخوان هم نداریم. مریض گفت: کار من بسیار کوتاه است.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه عموی بابا

داستان کوتاه عموی بابا
عموی بابا که مُرد وسط یک مهمانی خانوادگی داشتیم ناهار می‌‌خوردیم. یک نفر از شهرستان زنگ زد و چند دقیقه بعدش بابا گفت عمو شمس‌الله مرد. صدای قاشق چنگال‌های دور سفره متوقف شد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هنر پاسخ دادن

داستان کوتاه هنر پاسخ دادن
چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برنارد شاو که وزیر لاغری بود گفت: هر کس تو را ببیند فکر می‌کند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است. برنارد شاو جواب داد: و هر کس تو را ببیند علت این فقر را می‌فهمد.
دنباله‌ی نوشته