ایرباس ۳۸۰ در حال عبور از اقیانوس اطلس بود. این هواپیما بهطور مداوم با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت در ۳۰۰۰۰ پا پرواز میکرد تا آنکه ناگهان یک جت یورو فایتر با Tempo Mach 2 ظاهر شد!!
بچه که بودم توالتمون تو زیرزمین بود. شب که دستشوییم میگرفت میترسیدم تنهایی برم، واسه همین خواهرم که ازم بزرگتر بود همرام میفرستادن. دم پلهی زیرزمین که میرسیدیم، اون میترسید برق زیرزمین رو روشن کنه.
شبانگاه دزدی وارد خانهی پیرزنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه. پیرزن که بیدار بود صدایش کرد و گفت: ننه نشان میده شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی میکنی. آن وسایل سنگین رو ول کن.
روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زبالهها دنبال چیزی برای خوردن میگشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. میخواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.
میگویند برژنف سومین دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در اولین سفر خارجی خود به یکی از کشورهای غربی در جمع دانشگاهیان و اندیشمندان سخنرانی کرد. او سخنرانی خود را در سه بخش مطرح کرد.
مردی شب هنگام، موقعِ برگشتن از دهِ پدری تو شمال، بهجای اینکه از جادهی اصلی بیاد، یاد باباش میفته که میگفت: جادهی قدیمی باصفاتره و از وسط جنگل رد میشه! خودش اینطوری تعریف میکنه که:...
از بچگی شعرها و ضربالمثلها رو جابهجا میگفتم، یا در جای نامناسبی استفاده نمیکردم. یه بار معلم کلاس دوم راهنمایی، حمید عباسی رو آورد پای تخته و اون هم مسئلهای که من نمیتونستم حلش کنم...
محلهی سیچان (در اصفهان) بهدلیل دور بودن از رودخانهی زاینده رود با نهرهایی که به «مادی» شهرت دارند تغذیه میشده است و تعداد زیادی از این مادیها در محله مشاهده میشود.
دو برادر بودند که کت و شلوار میفروختند. یکی شهرام و یکی بهرام. شهرام مسئول جذب مشتری بود و بهرام قیمت میداد و همیشه آخر مغازه مینشست. مشتری که میومد شهرام با زبان بازی جنس رو نشون میداد.
برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غُلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند رانندهی مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند.