در منزل دوستی که پسرش دانشآموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسیاش را انجام میداد بودم، زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مدادرنگی به نوهاش داد.
آیتالله علوی بروجردی، نوهی آیتالله بروجردی میگوید: وقتی مسجد اعظم قم ساخته میشد، قرار شد چاه آبی حفر کنند که آب آن مسجد مستقل از آب شهر باشد. تحقیق شد که چه کسی این کار را بهتر از دیگران انجام میدهد.
در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی میکردند. روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار میآید و مشغول خوردن میشود. از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش...
روزی زنبور و مار سر قدرت خودشان با هم بحث میکردند. مار میگفت: آدمها از ترس ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بهخاطر نیش زدنم! اما زنبور قبول نمیکرد. مار برای اثبات حرفش...
مادربزرگم یه جزیره داشت. چیز با ارزشی توش نبود، در عرض یک ساعت میتونستی کل جزیره رو بگردی، ولی واسهی ما مثل بهشت بود. یه تابستون رفتیم به دیدنش و دیدیم که جزیره پُر شده از موش.
اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا ناحیهی خراسان) حمله میکند. ولی با کمال تعجب مشاهده میکند که دروازهی آن شهر باز است و با اینکه خبر آمدن او در شهر پیچیده بود...
وقتی که نشستم تا مطالعه کنم، نیمکت پارک خالی بود. در زیر شاخههای طویل و پیچیدهی درخت بید کهنسال، دلسردی از زندگی دلیل خوبی برای اخم کردنم شده بود، چون دنیا میخواست مرا درهم بکوبد.
هنگامی که جوان بودم زندگی خانوادگی وحشتناکی داشتم. تنها به این دلیل به مدرسه میرفتم که بتوانم چند ساعتی از خانه دور باشم و خودم را میان بچههای دیگر گم کنم. عادت کرده بودم مثل یک سایه...
مسافران اتوبوس خانم جذاب و جوانی که با عصای سفید و با احتیاط از پلکان بالا میرفت را با دلسوزی نگاه میکردند. او کرایه را به راننده پرداخت کرد و سپس با کمک دستش صندلیها را یافت.
خانوادهی خدنگان Herpestidae، خانوادهای از زیرراستهی گربهسانیان، از راستهی گوشتخوارسانان و از ردهی پستانداران هستند. در این نوشته با ۲۰ گونهی این خانواده آشنا میشویم.