داستان کوتاه هدیه‌ای به‌نام توهین

داستان کوتاه هدیه‌ای به‌نام توهین
سامورایی بزرگی نزدیک توکیو زندگی می‌کرد. او پیر شده بود و خودش را وقف آموزش دادن ذن بودیسم به جوانان کرده بود. اما با وجود سن و سالش، می‌گفتند هنوز می‌تواند هر حریفی را از پای در بیاورد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه راندن اشباح

داستان کوتاه راندن اشباح
هیتوشی، سال‌ها، بیهوده سعی می‌کرد عشق زنی را که بسیار دوست داشت، برانگیزد. اما سرنوشت سرشار از کنایه است، درست همان روزی که زن پذیرفت با او ازدواج کند، هیتوشی فهمید که او بیماری درمان‌ناپذیری دارد.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه آموختن پرواز به اسب

داستان کوتاه آموختن پرواز به اسب
عبارت دل‌نگرانی، دو بخش است «دل» و «نگرانی». یعنی پیش از آن‌که حادثه‌ای رخ دهد، دل ما نگران واقعه‌ای باشد. یعنی سعی کنیم مشکلاتی را حل کنیم که هنوز فرصت ظهور نیافته‌اند.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه هدیه‌ی امپراتور

داستان کوتاه هدیه‌ی امپراتور
در خیابان یکی از شهرهای چین، گدای مستمندی به‌نام «وو» بود که کاسه‌ی گدایی‌اش را جلوی عابران می‌گرفت و برنج یا چیزهای دیگر طلب می‌کرد. یک روز گدا شاهد عبور موکب پرشکوه امپراتور شد...
دنباله‌ی نوشته

فاتح‌پور سیکری - میراث هند

فاتح‌پور سیکری - میراث هند
شهر فاتح‌پور سیکری در ۳۹ کیلومتری شهر آگره جای گرفته و یکی از بهترین نمونه‌های معماری دوران مغول در هند به‌شمار می‌رود. این شهر میان سال‌های ۱۵۷۱ تا ۱۵۸۵ پایتخت امپراتوری گورکانیان هند بوده است.
دنباله‌ی نوشته