داستان کوتاه دست‌نوشته‌ی یک جراح چشم‌پزشک

داستان کوتاه دست‌نوشته‌ی یک جراح چشم‌پزشک
از خوزستان آمده بود، سلام كرد و پشت اسلیت نشست. جواب سلامش را گفتم و به معاینه مشغول شدم. دید چشم چپش در حد درک نور، كاتاراكتی بسیار پیشرفته...
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه نشان و گاو وحشی

داستان کوتاه نشان و گاو وحشی
مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس آمریکا می‌رود و به صاحب سالخورده‌ی آن می‌گوید: باید دامداری‌ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدر بازدید کنم.
دنباله‌ی نوشته

داستان کوتاه انشایی درباره‌ی مرگ و زندگی

داستان کوتاه انشایی درباره‌ی مرگ و زندگی
معلمی از دانش‌آموزانش خواست تا در مورد زندگی و مرگ انشا بنویسند. آنچه در ادامه آمده انشای یکی از دانش‌آموزان است و طوری معلم را تحت تاثیر قرار داد که...
دنباله‌ی نوشته