در سال بیست و سوم سلطنت جائو، لائوتزه دریافت که جنگ منجر به ویرانی زادگاهش میشود. از آنجا که سالها به مراقبه دربارهی جوهر زندگی پرداخته بود، میدانست گاهی لازم است آدم عمل کند.
در سال ۲۵۰ پیش از میلاد در چین باستان شاهزادهی منطقهی تینگزدا آمادهی تاجگذاری میشد. اما بنا به قانون باید اول ازدواج میکرد. از آنجا که همسر او ملکهی آینده میشد، باید دختری را پیدا میکرد...
ماچو پیچو یا ماچو پیکچو ارگ یا دژ یا شهری «اینکایی» است که بر فراز «کوه ماچو پیچو» جای گرفته است. کوه ماچو پیچو ۲۴۳۰ متر بلندا دارد و از کوههای «رشتهکوه آند» بهشمار میرود.
گورستان مکلی یا شهر مردگان مکلی در پیرامون شهر تهته جای گرفته است. این گورستان از بزرگترین شهر مردگان جهان شمرده میشود که آرامگاهها و یادمانهای آن از سدههای ۱۴ تا ۱۸ میلادی به یادگار ماندهاند.
بعد از ده سال آموزش، زنو دریافت که دیگر میتواند به مرحلهی استاد ذِن ارتقا یابد. یک روز بارانی، به دیدار استاد نان-اینِ مشهور رفت. همین که وارد خانهی او شد، نان-این پرسید...
سامورایی بزرگی نزدیک توکیو زندگی میکرد. او پیر شده بود و خودش را وقف آموزش دادن ذن بودیسم به جوانان کرده بود. اما با وجود سن و سالش، میگفتند هنوز میتواند هر حریفی را از پای در بیاورد.
هیتوشی، سالها، بیهوده سعی میکرد عشق زنی را که بسیار دوست داشت، برانگیزد. اما سرنوشت سرشار از کنایه است، درست همان روزی که زن پذیرفت با او ازدواج کند، هیتوشی فهمید که او بیماری درمانناپذیری دارد.
عبارت دلنگرانی، دو بخش است «دل» و «نگرانی». یعنی پیش از آنکه حادثهای رخ دهد، دل ما نگران واقعهای باشد. یعنی سعی کنیم مشکلاتی را حل کنیم که هنوز فرصت ظهور نیافتهاند.
در خیابان یکی از شهرهای چین، گدای مستمندی بهنام «وو» بود که کاسهی گداییاش را جلوی عابران میگرفت و برنج یا چیزهای دیگر طلب میکرد. یک روز گدا شاهد عبور موکب پرشکوه امپراتور شد...